پرتونادري/ بخش نخست
محمود طرزي به روز اول سنبله 1244 خورشيدي در شهر غزني در جوار مزار حکيم سنايي غزنوي چشم به جهان گشود و به روز سيام عقرب 1312 خورشيدي در شهر استانبول ترکيه از جهان چشم پوشيد و آنجا در جوار زيارت ابو ايوب انصاري به خاک اش سپردند. پدرش غلام محمد طرزي نيز شاعر و اديب روزگار خود بود که با امير عبدالرحمان سر مخالفت داشت تا اين که امير او را به هندوستان تبعيد کرد. چنين بود که او پس از چند سال زندهگي در کراچي راهي امپراتوري عثماني شد و تا آخر عمر در زير آسمان غربت زيست و فرزندش محمود طرزي در جريان سالهاي آوارهگي به تعبيرخودش از هر چمني سمني چيد و آنگاه که در زمان اميرحبيبالله با خانواده به افغانستان برگشت مردي بود آگاه، دانشمند، صاحب تدبير و آشنا با فن رهبري و مديريت. به گونة فشرده ميتوان شخصيت محمود طرزي را اين گونه دستهبندي کرد:
طرزي،انديشهگر بزرگ سياسي، طرزي،پايهگذار روزنامهنگاري نوين در افغانستان، طرزي،پايهگذار جنبش ادبي مشروطيت.
در اين بحث ما بيشتر به بُعد سوم شخصيت او مي پردازيم؛ اما پيش از آن که در پيوند به جايگاه ادبي و چگونهگي شعرهاي او چيزهايي گفته آييم، بهتر آن است تا يکي دو نکته را در پيوند به اين پرسش که محمود طرزي در کجاي جنبش مشروطيت قرار داشته است؟ نيز روشن سازيم. شماري از پژوهشگران با نقش و اهميتي که سراج الاخبار افغانيه در انتشار انديشههاي مشروطيت داشته، محمود طرزي را رهبر و پيشواي جنبش مشروطيت ميدانند. اين دسته از نويسندهگان براين باور اند که پس از سرکوب مشروطيت نخست، محمود طرزي با پايهگذاري سرج الاخبار و پخش انديشههاي تحول طلبانة سياسي، اجتماعي و فرهنگي در حقيقت رهبري مشروطيت دوم را نيز بر دوش ميکشيد. اين سخن از اينجا آب ميخورد که سراج الاخبار تنها و تنها يک نشريه نبود؛ بلکه چنان کانون يا انجمني از انديشههاي آزادي خواهانه و تحول طلبانه هستي يافته بود. غير از اين، شماري از نويسندهگان و شاعران مشروطهخواه در کانون سراج الاخبارگرد آمده بودند و به نشر ديدگاههاي سياسي و اجتماعي خود ميپرداختند که محمود طرزي مدير مسوُول و رهبر آن بود.
البته در اين پيوند نقطة نظرهاي ديگري نيز وجود دارد و آن اين كه محمود طرزي با دركي كه از وضعيت سياسي – اجتماعي افغانستان و منطقه داشته، نخواسته است كه رسماً به عضويت جنبش مشروطيت در آيد. بر بنياد چنين ديدگاهي طرزي با هرگونه حركت تند روانة اجتماعي- سياسي مخالف بوده و با اضافه رويهاي جناح راديکال مشروطهخواهان نيز سر سازگاري نداشته است.
البته اين امر به اين مفهوم نيست كه طرزي با حركت پيش روندة جريانهاي سياسي مخالفت ميکند؛ بلكه او هنوز افغانستان را آمادة حركتهاي سياسي – اجتماعي ريشهيي نميبيند و بيشترعلاقمند به حركتهاي اصلاحي و بدون سر و صداست. بر بيناد چنين ديدگاه محمود طرزي در ميان جنبش مشروطيت و شاه به گونة يك پل پيوند قرار داشته است. او در يك جهت به شاه تلقين ميكند كه جنبش مشروطيت را بپذيرد، انديشه و ديدگاههاي آنها را تحمل كند. در جهت ديگر به همكاران و دوستان مشروطهخواه خويش تاکيد ميکند كه راه اصلاحات گام به گام را پيشه كنند و از تند روييهاي انقلابي دوري گزينند! شايد محمود طرزي چنين شيوهيي را از آن جهت انتخاب كرده بود كه سركوب خونين مشروطهخواهان نخست را شاهد بوده و نگراني داشته است كه مبادا بار ديگر چنين حادثهيي به ميان آيد.
با اينحال از همان آغاز، در سراج الاخبار شاعران و نويسندهگاني چون عبدالهادي داوي، عبدالرحمان لودين، شير احمد مخلص، عبدالعلي مستغني و چند تن ديگر از مشروطهخواهان و اصلاح طلبان گرد آمده بودند. شايد موجوديت يك چنين شخصيتهاي روشنفکر و صاحب انديشه در سراج الاخبار بود كه امروزه پژوهشگران اين نشريه را يكي از سرچشمههاي تفكر سياسي -اجتماعي و فرهنگي در کشور ميدانند و حتا از تأثير گذاري آن در هند و آسياي ميانه نيز سخناني وجود دارد.
با اينهمه مشكل عمدهيي كه در تعيين موقعيت محمود طرزي در جنبش مشروطيت ميتواند وجود داشته باشد اين است كه اين جنبش هيچگاهي تشكيلات منظم سازماني نداشته است تا به سادهگي دريابيم كه گردانندهگان اصلي جنبش در چه جايگاههايي قرار داشته اند. اين که گاهي محمود طرزي را رهبر جنبش مشروطة دوم ميدانند، نميتواند پذيرفتني به نظر آيد. طرزي پايهگذار جنبش مشروطيت در کشور نيست؛ بل اين جنبش و انديشه پيش از آن که او از ترکيه به کشور برگردد، به گونهيي بذر افشاني شده و قد بلند کرده بود.
با اينهمه طرزي در شعر جنبش مشروطيت شاعر شاعر پيشگامي است و حتا ميتوان او را پايهگذار و رهگشاي شعر مشروطيت گفت. او با شعر برخوردي داشت كه ميتوان آن را گونهيي بر خورد پرگماتيستي گفت. عنصر مفيديت سياسي – اجتماعي در شعر براي او اهميت بيشتري داشت تا عنصر زيبايي شناختي.
او علاقه داشت تا شعر به گونة صريح و عريان آن گونه سروده شود تا شنونده و خواننده بدون تأمل به اهداف و انديشههاي شاعر دست يابد. او از شعر ارادة آن را داشت كه اين گونة ادبي بتواند به ترقي اجتماعي و بهبود زندهگي سياسي – اجتماعي ياري رساند. از اين نقطه نظر او به مضمون شعر توجه داشت تا به فرم و ارائههاي ادبي – هنري آن.
آقاي طرزي عمدتاً شاعر مضمون است. او كوشيده است تا خواننده از طريق شعر بادست آوردهاي دانش و فن آوري و تحولات سياسي – اجتماعي آشنا شود. چنين است كه اهميت دانش وسواد، و طندوستي، آزادي و آزادهگي، اتحاد جهان اسلام، همبستهگي ملي، همبستهگي كشورهاي خاور زمين و به همينگونه توصيف دست آوردهاي فن آوري مانند ماشين، ريل، تلگراف،هواپيما، زغالسنگ و پديدههايي از اين دست موضوعات شعري او را ميسازند. شايد طرزي با شعر و نوشتههاي خود و همکاراناش ميخواسته است تا زمينة فکري پذيرش مدرنيته درکشور را فراهم سازد. براي آن که بدون موجوديت يک زمينه فکري، پياده سازي هرگونه اصلاحات سياسي دريک جامعه بسيار دشوار و حتا گاهي ناممکن به نظر ميآيد. ميتوان گفت بدون زمينه سازي فکري پيادهسازي ميکانيکي هرگونه تحول اجتماعي – سياسي وفرهنگي واکنشهاي منفي و شديد جامعه را بر ميانگيزد.
افغانستان در تاريخ معاصر خود مزة يک چنين تجربههاي تلخ را باربار چشيده است. اين نکته را بايد در نظر داشت که شعر و شاعري تنها يک بُعد شخصيت فرهنگي محمود طرزي ميسازد؛ اما او شعر را براي بيان انديشههاي سياسي- اجتماعي اش ميخواهد. اين که شماري بر بنياد شعر زيرين به اين اشتباه اندر شده اند که گويا طرزي مخالف با شعر و شاعري بوده است، سخن دقيقي نيست!
وقت شعر و شاعري بگذشت و رفت
وقت سحر و ساحري بگذشت و رفت
وقت اقدام است و سعي و جد و جهد
غفلت و تن پروري بگذشت و رفت
عصر عصر موتر و ريل است و برق
گامهاي اشتري بگذشت و رفت
کيميا از جمله اشيا زر کند
وقت اکسير آوري بگذشت و رفت
تلگراف آرد خبر از شرق و غرب
قاصد و نامهبري بگذشت و رفت
سيم آهن درسخن آمد چو برق
تيلفون بشنو، کري بگذشت و رفت
شد هوا جولانگا ه آدمي
رشک بيبال و پري بگذشت و رفت
گفت محمود اين سخن را و برفت
سعي کن تنبلگري بگذشت و رفت
شعر معاصر پارسيدري، ص ص 40-41
ادامه دارد. .